
هیـــــــــج نبود
آدمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش کردم
با با تعریفهای مـــــــــــــــــــــــــــــــن شخصیت پیدا کرد
غرورش را مدیون من اســــــــــــــــت
زیاد مغرور شد
زیاد ازخوبی های نـــــــــــــداشته اش برایش گفتم
باور کرد و مرا کوچک دید
ورفــــت....
يــادتــہ گـفـتـے بـہ شــرافـتـم قـســـم تا آخرش هستم؟
شــرافـتـت پـيـش مـن گـرو مـونـده
حـالـا بـا عــشــــق جـديـد چـيــکـار مـيـکـنـے
بــــــــــــــــــــــــــــــــے شـــرف؟
بازی حکم میزنی!!!
دم از حکم دل میزنی!!!
پس به زبان قمار برایت می گویم:
قمار زندگی را به کسی باختم که تک دل را با خشت برید!!!
جریمه اش یک عمر حسرت شد!!!
باخت زیبایی بود ! یاد گرفتم که به دل, دل نبندم ,
یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم ,
دل را باید بر زد جایش سنـــــگ ریخت که با خشت تک بری نکنند...!
نمیدانم “فرهاد” ازچه می نالید؟؟؟
او که تمام زندگی اش “شیرین” بود!؟!؟!
سیب میخواهد دلش . . .
انکه دلش بی حساب عاشق میشود . . .
اما نمیداند!!
کرم دارد روزگار ما . . .!
یاحق . . .
آرام بگیر دلکم . . .
تنگ نشو برایش . . .
مگر نشنیدی جمله اخرش را ؟! ؟!
"" چیزی بینمان نبوده ""
بعضی از حرف ها رو نمیشه گفت . . .
باید خورد !
ولی بعضی حرف ها رو نه میشه گفت ،
نه میشه خورد . . .
میمونه سر دل . . . ،
میشه دلتنگی ،
میشه بغض ،
میشه سکوت ،
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته . . . .!
دیـگـران را بـبـخـشــــ
نـه بـه ایـن خــاطــر كــه آنــانــــ ســزاوار بــخــشــایــشــنـد
زیــرا كــه تــو شــایــسـتــه آرامــشـی
" زرتـشـت "
ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت ؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم ؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم
ﺧـــﺪﺍﯾــــﺎ
ﺑﻪ ” ﺟـﻬــﻨـّـﻤــﺖ ”
ﺩﯾـﮕـﺮ ﻧـﯿـﺎﺯﯼ ﻧـﯿـﺴـﺖ
ﻣـﺎ ﺁﺩم هـا ﻫـﻤـﺪﯾـﮕـﺮ ﺭﺍ ﺑــﻬــﺘــﺮ
” ﻣـﯿـﺴـﻮﺯﺍﻧـﯿـﻢ “
حواسمون باشه دل آدما شیشه نیست..
که روی اون « هــا » کنیم بعد با انگشت قلب بکشیم...
بعد وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم...
رو شیشه نازک دل آدما اگه قلبی کشیدی باید پاش وایستی ..
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
سلام روزگار...
چه میکنی با نامردی مردمان...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را...
چسب میزنم...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
من چه کنم خیال تو منو رها نمی کنه اما دلت به وعده اش یه کم وفا نمی کنه
من ندیدم کسی رو که مثل تو ماندگار بشه ادم خودش و که تو دل اینجوری جا نمی کنه..
زندگی حکمت اوست.....
زندگی دفتری از حادثه هاست....
چند برگی را تو ورق خواهی زد.....
مابقی را قسمت.....
عشق راضی است مقدس،برای کسانی که عاشقند عشق برای همیشه بی کلام می ماند، اما برای کسانی که
عشق نمی ورزند، عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست
من پذیرفتم شکست را ،
پندهای اهل دور اندیش را ،
من پذیرفتم که عشق افسانه است ،
این دل درد آشنا افسانه است ،
می روم از رفتن من شاد باش ،
از عذاب دیدنم آزاد باش ،
چون که تو تنهاتر از من می روی ،
آرزو دارم که تو عاشق شوی ،
آرزو دارم بفهمی درد را ،
معنی برخوردهای سرد را .
دنیا
گذرگهی پست باتلاقی از جنس عدم!
که هر چه بیشتر دست و پا زنیم در ان بیشتر غرق خواهیم شد
من
موجودی پست و ناچیز که نیمی از عمرش در آرزوی رسیدن به تو گذشت
و نیمی دیگر در ترس از دست دادن تو خواهد گذشت
وتو
تمام هست و نیست من
تمام بود و نبود من
تمام دلخوشی من برای ادامه ی بودن در این باتلاق
پس باش تا باشم
خیلـی وقتهـــا ،...
خیــلی دیــر آدمهـــای اطــرافــتــ را مـی شنــاسـی ...
آنــوقــت تــازه یــاد مــی گیـــریــ بــه خیلـــی هــا بگــویــی ...
لطفــ ـــا جلـــوتــ ـر نیــ ــا
***غروب شد .... آفتاب رفت .....***
افتاب گردان دنبال خورشید می گشت ...
ناگهان ستاره ای چشمک زد ......
افتاب گردان سرش را پایین انداخت ......
اری ...... گل ها هیچ وقت خیانت نمی کنند
***و بر عکس ما آدم ها***
بزرگی را گفتند :زندگی چند بخش است؟
گفت:دوبخش"پیری و کودکی"
گفتند:پس جوانی را چه شد؟
گفت:باعشــــق ساخت
بابی وفایی سوخت
با جدایـــــــــــــی مرد
ⓛⓞⓥⓔ
اين هوس است كه كمتر و كمتر ميشه و از بين ميره
"عشق خام و ناقص ميگه:"من دوست دارم چون بهت نياز دارم
"ولي عشق كامل و پخته ميگه:"بهت نياز دارم چون دوست دارم
"سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب
حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه
خدا
خدا گفت: ببریدش جهنم
برگشت و نگاهی به خدا کرد
خدا گفت: نبریدش جهنم ببریدش بهشت!
فرشتگان سئوال کردند چرا؟؟؟
جواب امد
چون او هنوز به من امید دارد
گـآهـی وَقـتـآ دِلـَم مـی خـوآد بـِگـَم
:
مـَن رَفـتـَم ... دیـگـِه تــَـمـوم
...
بـآهـآت قـَهـرَم ... دیـگـِه دوسـتـت نـَدآرَم
...
وَ چـِقـَدر دِلـَم مـی خـوآد بـشـنـَوَم
:
کـُجـآ بـَچـه یِ لـــوس ؟!... غـَلـَط مـی کـُنـی کـِه بـری
...
مـَگـِه دَسـتِ خـودِتـِه ؟!... رَفــتـَن بـه ایـن رآحـَتـی نـیـسـت
...
اَمــــــــآ
....
نـمـیدآنـَم چـه حـِکـمـَتـیـسـت کـِه
...
هـَمـیـشـِـه ایـن جـور وَقـتـآ مـیشـنـَوَم
:
"
بـه جـــــَـهــَـــنــَــم
خدایا!!
کسی که قسمت ما نیست را سر راهمان قرار نده
که شبهای دلتنگیش برای ما باشد
و روزهای خوشیش برای دیگری...
,
کسی که تو را دوست دارد حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشد،هرگز رهایت نخواهد کرد ،او یک دلیل برای در کنارت ماندن خواهد یافت.از اتـــاق خاطـــراتم بوی حـــلوا بلند شــده استآرام فـــاتــحه ای بــخـــوان…شـــاید خدا گذشـــته ام را بیــــامــــرزد!باز هم بگو دوستت دارم …اینجا نه دماغ کسی دراز می شودنه گرگی به گله می زند.از تنهایی گریزی نیست
بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند
نمی خواهم کسی شال گردن اضافی اش را
دور گردن آدم برفی احساس من بیندازد....
פֿـیلے سـפֿـتـﮧ …
بـﮧ פֿـاطر کسے کـﮧ دوسشـ دارے همه چیزو
از سر راهـﭞ פֿـط بزنے
بعـدبفهمے פֿـودﭞ تو لیستے بودے کـﮧ اوטּ
بـﮧ פֿـاطریکے دیگـﮧ פֿـطـﭞ زده!!
روزی خواهد آمد كه من و تو , یك جایی خیلی دور از هم ...
شب و روز در آغوش یك غریبه , بیقــــرار هم باشیم...
و بعد از هر بار هم آغوشی..
بـــه یـــاد آغـــوش هـــم , بی صدا گریه کـــنـــیـــم..
امـــاלּ از ایــלּ بوے ِ پاییز و آسماלּ ِ ابرے ..!
ڪه آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچڪس ِ دیگرے ...
فقط میدانے ڪه هر چه هوا { ســ ــ ـــ ـردتر } میشود ...
دلت بیشتــر { آغوش ِ او } را میخواهد . . .
مشکل این روزهام
این خیابان های جدید است،
از هیچکدام شان
با تو خاطره ندارم...
در صدا کردن ِ نام ِ تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»
یعنــی میــشود همیـــن حالا ؛
همیـــن لحظـــــه !
حتــــــــــــــــــی اشتبـــاهی ....
یــادم بیفتــی .... !؟
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
"بیخـــیآل"
مي گويند :
زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد
يادمان باشد
اين دل سرخ هم كم از اين زبان ندارد.
ساده:
خوش به حال گوسفندها
كه جواب چراهايشان را مي دانند
عاشق زمستان و برفم
او را نمی دانم ...
من و زمستان ، هیچوقت او را نفهمیدیم ...
انگشتانم را درون رنگ های زندگی فرو می برم...
می خوام رنگین کمان زندگی ام را خودم بکشم...
.
.
.
قرمز... به رنگ لب های دخترک بهار...
نارنجی... به رنگ خنده های از سر شوق برگ های خزان...
زرد... به رنگ گیسوان پریشان گندم زار...
سبز... به رنگ سبزه های دشت مهربانی...
آبی... به رنگ لطافت بی پایان ترنم باران...
نیلی... به رنگ کبود آسمان بی انتهای چشم های انتظار...
بنفش... به رنگ تخیل زیبای عشق...
گیرم که باخته ام !!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرونم
بیندازد،
شوخی نیست...
من شاه شطرنجم ...!!
به سلامتی اونی که تو عصبانیت میخواست آرومم کنه
هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم...
.
.
آخرش فقط گفت: بهتر شدی!؟
![]()
پشت پا خوردم ز هر کس که گفت یار منه
چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه
هرکه دستی از محبت حلقه کرد برگردنم
دیدم این دست محبت .حلقه دار منه
شکستن دل دختری که عاشق توست کار ساده ایست
اگر راست میگویی...
دل دختری را بشکن که تو عاشقش هستی
یه بچه دیدم که داشت گریه می کرد و می گفت
هیچ کس با من بازی نمی کنه تو دلم گفتم
تو بزرگ شو ببین چه بازی هایی که باهات نمی کنن
فقط یکیو میخام باهاش برم کافه . . .برم پارک . .با هم فدم بزنیم . . .
رباط هم بود , بود !!!
بی احساسیش شرف دارد به احساس بعضی ادمها . . .